کد مطلب:320184 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:460

مقایسه سیره ازل و بها
چون عبدالبها در یكی از عباراتش صحبت از دراهم معدود (كه البته باید دراهم معدوده بگوید) به میان می آورد و بطور كنایی اشاره می كند كه طمع پول و دنیا خواهی نباید انسان را از گرایش به حق باز دارد و یوسف را با اندكی پول بفروشد... عزیه خانم در پاسخ به او، خود او را به انصاف دعوت می نماید كه بین پدر و عمو قضاوت كند و ببیند چه كسی در دنیا غوطه ور است و هوای ریاست و سلطنت در سر دارد (پدرش) و چه كسی در فقر و پریشانی و عسرت در گوشه ی محبس زندگانی می كند (ازل) به نوعی كه فرزندانش از روی عسرت به نزد شما آمده اند چنانكه عقیل نزد معاویه رفت...

"همیشه اولیای خدا از دنیا و اهل آن اعراض داشته اند. هیچ وقت به دولت و مكنت واقعی نگذاشته اند. این است كه فرموده اند" الدنیا جیفه و طلا بها كلاب" ولی الحال از خود آن نور چشم عزیز انصاف می طلبم پدر و عم شما هر كدامی مصداق چه حال بودند؟

اوضاع تجلل و تجمل و اسباب سلطنت و ریاست پدر بزرگوارت را كه از هر جهت به عین عیان دیده و میدانی حال كثیر الاختلال حضرت ثمره را اگر ندیده ای لابد شنیده ای به حیث یكفی سمعه عن عیانه كه آن حضرت به چه پریشانی و عسرت در آن گوشه محبس زندگانی می كند... از بدو خلقت الی كنون هر چه دیده و شنیده طالبان دراهم معدود با حق طرف شده و دین را به ثمن بخس فروخته اند چون اصحاب معاویه و انصار عثمان و لشكر عبیدالله زیاد و همچنین سایر اشقیا در همه ی اعصار و ادوار و هیچ وقت اهل حق بر كثرت مال نبالیده و از اختلال حال ننالیده اند. همیشه بزرگان دین و راهنمایان طریقه حق الیقین از وجود فقر، فخر داشته اند و الفقر فخری و انا مسكین اجالس المساكین فرموده اند... "(ص 36)

و بعد در پاسخ او كه می گوید"مقامات هر نفوسی از روش و سلوك او واضح و مشهود گردد"(البته تذكر می دهد نفوسی در اینجا غلط است و باید نفسی بگوید) اشاره هایی به سلوك هر دو می كند و می پرسد منظورت از سلوكی كه عندالله مرضی و محبوب باشد در مورد پدرت چیست؟! و بعد خودش قسمتی از رفتارهای بهاءالله را بر می شمرد و نتیجه می گیرد كه اگر این رفتارها (یعنی انكار و كفر و بدعت و قتل و ترور و ضرب و شتم و دروغ و... ) سلوك مورد رضایت خدا و محبوب اوست كه باید با دین خداحافظی نمود... !

عبارات خود او را در مورد سلوك بهاءالله مرور می كنیم كه نیازی به توضیح ندارد " روش و سلوكی كه عند الله مرضی و محبوب باشد ندانستم كدام بود:

1- معارضه با نقطه بیان

2- مخالفت با كتاب و سنت

3- حكم به قتل جمعی از ادلاء بیان چون جناب حاجی سید محمد اصفهانی و غیره در عكا و در كربلا چون جناب ملا رجبعلی قهیر و برادرش و در كاظمین مثل میرزا بزرگ كرمانشاهی و در عكا جمعی از مومنین دیگر... با كمال قساوت قلب حكم به قتل چنین بزرگواران نماید...

4- عوام فریفتن

5- خواص كشتن

6- انكار حق كردن

7- دعوی ناحق نمودن

8- تصدیق افعال حروف نفی كردن

9- انكار معاد و جزا نمودن

10- ابو حنیفه را بر حضرت صادق كه قوام مذهب اسلام به وجود آن بزرگوار بود رجحان دادن

11- جعفر كذاب را جعفر صادق خواندن

12- ابواب و نواب اربعه خصوصا حسین بن روح را طعن و بد گفتن

13- شرب دخان كردن

14- فتوی به ملاهی و مناهی دادن

15- صراحتاً دروغ گفتن

16- تهمت زدن

17- افترا بستن و اسمش را پلتیك الهی گزاردن

18- نسبت كذب به نقطه بیان دادن

سلوك و روشی دیگر دیده و شنیده نشده اگر این گونه اطوار و افعال دیدن و روش انبیا و سفرای الهی است پس علی الاسلام السلام. "!! (ص 36 و 37)